مناطق ترك نشين استان تهران و موضع آزربايجانگرايان استالينيست و پان ايرانيستهاي خجالتي در اين مورد
مناطق ترك نشين استان تهران و موضع آزربايجانگرايان استالينيست و پان ايرانيستهاي
خجالتي در اين مورد
مئهران باهارلي
نوشته زير روشنگري اي پاسخ گونه به افرادي است كه ادعا مي كنند بخشهاي
ترك نشين استان و متروپول تهران داخل در آزربايجان و وطني كه آنها براي خودشان
تعريف كرده اند قرار ندارند. مئهران باهارلي
--------------------------------------------------------
١- اگر يك حركت ملي نداند جغرافيايش
كجاست حركت او منجر به ايده آليسم مي شود. دقيقا به همين دليل است كه حركت ملي دمكراتيك
ترك در ايران بر مبناي جغرافياي ملي بسيار مشخص و تعريف شده اي حركت مي كند و آن جغرافيا
نيز مناطق سه گانه ترك نشين در ايران و يا آزربايجان جنوبي، قاشقاي يورت و آفشاريورت
است. يعني تمام سرزمينهائي كه خلق ترك در آنها ساكن است.
٢-"وطن خلق ترك" در شمال غرب ايران قرار دارد و اين وطن، همان
"منطقه ملي ترك" است كه منطبق بر "آزربايجان اتنيك موجود" است.
در ادبيات سياسي معاصر، منطقه ملي ترك در شمال غرب ايران از سوي عده اي همچنين با
نام "آزربايجان جنوبي" ناميده مي شود و اين بدان معني است كه مرزهاي "آزربايجان
سياسي آينده" و دولت ملي اي كه در آن اراضي تاسيس خواهد شد مي بايد منطبق بر مرزهاي
"آزربايجان اتنيك موجود" يعني "منطقه ملي ترك در شمال غرب ايران"
باشد. بنابراين هنگامي كه از وطن خلق ترك در ايران و يا آزربايجان جنوبي سخن ميرود،
بر خلاف ظن پان ايرانيستهاي خجالتي و آزربايجانگرايان استالينيست، مرزهاي اين آزربايجان
بر اساس تقسيمات اداري-كشوري ايران و يا داده هاي روسيه و ايدئولوژي ايجاد شده توسط
آنها تعيين نمي گردد. بلكه بر اساس واقعيات ميداني يعني حدود و ثغور منطقه ملي ترك
در شمال غرب ايران و يا آزربايجان اتنيك موجود تعيين مي شود.
٢-منطقه ملي ترك در شمال غرب ايران و يا آزربايجان
اتنيك موجود، قسمتهاي غربي و جنوبي استان تهران (و استان البرز) و نيمي از خود متروپل
تهران را نيز در برمي گيرد. بنابراين آزربايجان سياسي آينده و يا قلمرو دولت ملي خلق
ترك، همه بخشهاي ترك نشين استان تهران و بخشهائي از متروپل تهران را نيز شامل
خواهد شد. اما اين به هيچ وجه بدان معني نيست كه كل تهران مي بايد در جغرافياي آزربايجان
سياسي داخل شود. چرا كه كل استان تهران ترك نشين نيست و در داخل جغرافياي آزربايجان
اتنيك موجود قرار ندارد. بلكه اين بدان معني است كه صرفا آن قسمت از شهر و استان تهران
مي بايد در جغرافياي آزربايجان سياسي داخل شوند كه قبلا در داخل جغرافياي آزربايجان
اتنيك موجود قرار داشته و ترك نشين باشند، يعني بخشهاي هم اكنون نيز ترك نشين غرب و
جنوب آن.
٣-در مورد استان و بويژه متروپول تهران، بحث امكانات
نيز وجود دارد. اما بحث امكانات بحثي سياسي و مربوط به آينده و جدا از مسئله تعيين
قلمرو منطقه ملي ترك در شمال غرب ايران و يا آزربايجان اتنيك موجود كه بحثي
علمي-دمگرافيك و غيرسياسي و مربوط به حال است مي باشد. بعد از تعيين قلمرو منطقه ترك
نشين فعلي در شمال غرب ايران به روشهاي علمي است كه مساله امكانات بميان مي آيد و تعيين
مي كند كه چه مقدار از قلمرو سرزمين فعلا ترك نشين در شمال غرب ايران و يا آزربايجان
اتنيك را مي توان از حاكميت ايران-فارسي-فارسستان نجات داد و داخل در پروژه و قلمرو
آزربايجان سياسي آينده كرد. اين بحث مانند آن است كه گفته شود در آغاز قرن بيستم كليه
مناطق ترك نشين داغستان و ارمنستان و گرجستان امروزي وطن خلق ترك و بخشي از آزربايجان
اتنيك، يعني ترك نشين بودند. اما اينكه واحد سياسي اي كه توسط عثمانيان ايجاد و جمهوري
آزربايجان نام گرفت، در نتيجه سياستهاي استعماري و اشغالگرانه روسيه كمونيست-بلشويكي
نتوانست بر همه خاك آزربايجان اتنيك و يا اراضي ترك نشين شمال ارس شامل شود مساله ديگري
است.
٤-قياس تهران با مسكو كه از سوي پان
ايرانيستهاي خجالتي و آزربايجانگرايان استالينيست و براي نفي تعلق مناطق ترك نشين
استان تهران به منطقه ملي ترك ترك و يا آزربايجان سياسي از آن استفاده مي شود، كاملا
اشتباه و بي معني است. زيرا مسكو علي رغم آنكه داراي صدها هزار ساكن ترك (از آزربايجان)
است اما در در خارج آزربايجان اتنيك و يا منطقه ملي ترك نشين پيوسته در شمال ارس قرار
دارد و تركان ساكن در اين شهر، مهاجرين به پايتخت كشور ديگري بنام روسيه اند. اما شهر
تهران، شهر مرزي و حدي منطقه ترك نشين پيوسته در شمال غرب ايران و يا آزربايجان اتنيك
با فارسستان اتنيك است و بوميان و مهاجرين ترك بدين شهر و شهرستان، همه در وطن خود
يعني منطقه ملي ترك در شمال غرب ايران ساكن بوده و هستند. علاوه بر آن، شهر مسكو در
طول تاريخ پايتخت هيچ دولت تركي-آزربايجاني نبوده است، در حاليكه تهران-ري در دوره
پيش از اسلام مركز دولت توركيك بستام در زمان هرمز تركزاد و پس از اسلام اقلا در زمان
سلجوقيان و در اين اواخر در دوره قاجاريه پايتخت دولتهاي تركي-آزربايجاني بوده است.
٥- بخشي از آزربايجانچيان استالينيست
ويا سنتي مناطق ارمني نشين جمهوري آزربايجان و مناطق كردنشين استان آزربايجان غربي
را جزء لاينفك آزربايجان خود مي دانند. اما همين اشخاص، بخش اعظم مناطق تركنشين پيوسته
در شمال غرب ايران و يا منطقه ملي ترك واقع در استانهاي امروزي تهران، مركزي، قم، همدان،
قزوين، كردستان، كرمانشاه و گيلان را خارج از آزربايجان خود مي شمارند. آنها بخصوص
در مواجه با فارسها اين سرزمينهاي ترك نشين و آزربايجاني و حق تعيين سرنوشت و حق اداره
امور آنها را با گشاده دستي تقديم فارسها و فارسستان مي نمايند. اين مواضع بدون كوچكترين
شك و ترديدي از جمله نتيجه آن است كه آزربايجان و وطني كه در خيال اين گونه افراد وجود
دارد، ساخته و پرداخته دولتين ايران و شوروي و ناسيوناليسم توسعه طلب فارسي و روسي
است و همساني اي با سرزمينهائي كه خلق ترك در آنها زيسته و مي زيد، يعني منطقه ملي
ترك در شمال غرب ايران ندارد.
٦-آزربايجانچييان استالينيست و پان ايرانيستهاي خجالتي كه بخشهاي تاريخا
ترك نشين در استانهاي تهران و قم و مركزي و همدان .... را جزء آزربايجان خود و وطن
خودشان نمي دانند، بهتر است براي يادگيري چگونگي تشكل و تعريف مفهوم وطن، رابطه آن
با دموگرافي و كشمكشهاي ارضي اسرائيل-فلسطين، كرد- تركمان (عراق)، ترك-روم (قبرس) و
ترك-ارمني (قره باغ آزربايجان) اندكي تعمق نمايند.
٧-كساني كه تعلق مناطق ترك نشين متروپل و استان تهران به خلق ترك را نفي
مي كنند، علاوه بر ناآشنائي با جغرافياي انساني خلق ترك و حدود و ثغور وطن ترك، عملا
آزربايجان اتنيك موجود و آزربايجان سياسي آينده را تجزيه مي كنند. آنها از اين
منظر از هم اكنون در صف گروههاي ملي رقيب فارس و كرد و دستجات توسعه طلب و زياده
خواه آنها جاي گرفته اند.
٨-آزربايجانگرايان استالينيست و پان ايرانيستهاي خجالتي، همچنين با اين
موضع خود، تيشه به ريشه ايده آل دولت ملي خلق ترك در شمال غرب ايران – چه با نام آزربايجان
و چه با نامي غير آن- مي زنند. زيرا در ايران هيچگونه گشايشي ريشه اي در امر مساله
ملي خلق ترك از جمله تاسيس دولت فدرال ملي-زباني و يا استقلال منطقه ملي ترك در شمال
غرب ايران به وقوع نخواهد پيوست مگر آنكه پايتخت كشور تماما و يا قسما تحت كنترل سياسي
خلق ترك در آيد. اين را تجربه هاي ناكام انقلاب مشروطيت، حاكميت نيمه مستقل مجدالسطنه
افشار ارومي، دولت آزاديستان و حكومت ملي آزربايجان- كه همه از ضرورت كنترل سياسي
و بدست گرفتن حاكميت شهر تهران غفلت نمودند و يا اجتناب كردند و يا از انجام آن
ناتوان بودند و يا اصلا بر آن وقوف نداشتند، مكررا نشان داده و اثبات نموده است. از
اين زاويه، ترك بودن اكثريت نسبي اهالي متروپول تهران و قرار داشتن اين شهر در حد مرزي
منطقه ملي ترك شمال غرب ايران، موهبتي سياسي و مزيتي استراتژيك است كه خلق ترك از آن
برخوردار است. نديدن همچو موهبت و مزيتي و عاجز بودن از درك اهميت و معني آن، يك غفلت
و ساده لوحي سياسي پرهزينه است. دست و
پنجه نرم كردن با معضلات خاورميانه بدون ذكاوت و ويزيون سياسي محال است.
براي كسب اطلاع بيشتر راجع به بخشهاي آزربايجاني استان تهران به اين وبلاگ
و آرشيو آن مراجعه كنيد:
http://savucbulaq-shehriyar-islamshehr-az.blogspot.com/
0 Comments:
Post a Comment
<< Home