Sunday, March 01, 2009

هویت سازی برای شهری بی هویت- تهران

هویت سازی برای شهری بی هویت- تهران

علیرضا توحیدزاده، کارشناس ارشد علوم اجتماعی

آراگون(يکشنبه) ۱۱ اسفند ۱٣٨۷ - ۱ مارس ۲۰۰۹



چکیده

هویت در جهان مدرن توسط نمادهای مشخصی بیان می شود. این مسئله در سطوح متفاوتی توسط نمادهای مشخصی ابراز می گردد. موسیقی ملی، لباسهای ملی و ... نمونه هایی از این سمبلها هستند. نمونه هایی که حامل فرهنگ ملی آن کشورند شرایط و ویژگیهای خاصی دارند. جوامعی که تاریخ و فرهنگ منحصر به فردی دارند با گزینش بناهای خارق العاده همچون دیوار چین برای چینیان، اهرام برای مصریها و ... نمادهایی از عظمت و افتخار ملی را مطرح می کنند. شهرها و جوامعی که فاقد بنیادهای مستحکم هویتی و تاریخی می باشند نیز نیازمند آفریدن چنین نمادهایی اند. اصولا سمبلهای هویتی چه اهمیتی برای سیاستمداران دارند که حتی بعضا میلیاردها دلار هزینه می کنند تا یک پروژه فاقد توجیه اقتصادی را به اجرا بگذارند؟



آثار عظیم معماری نقش مهم در احساس غرور و هویت دهی به ساکنان یک شهر و یک ملت بازی می کنند و هنگامی که در تلویزیونها خبری در مورد شهر یا کشوری پخش می شود معمولا نمادهای عظیم معماری آن شهر مانند پاریس (برج ایفل)، لندن (کاخ باکینگهام و بیگ بن)، مسکو (کاخ کرملین و میدان سرخ)، واشینگتن (کاخ سفید)، نیویورک (مجسمه آزادی) و استانبول (مسجد ایاصوفیا و سلطان احمد) را نمایش می دهند و مطمئنا مردمان این شهرها و کشورها نیز از داشتن چنین آثار معماری عظیم احساس غرور و هویت می نمایند.

افتتاح برج میلاد با سر و صدا و تبلیغات گسترده شبکه های تلویزیونی فاشیسم اسلامی در اکتبر 2008 انجام شد و رسانه های جمعی فاشیسم به ویژه روزنامه های تهران اکثرا در مقاله هایی جداگانه به اهمیت احداث و افتتاح این چنین پروژه هایی برای شکل دادن به نمادهای هویتی برای این شهر بی هویت متشکل از مهاجران تحت فشار تحقیر فارسی اشاره کرده اند.

روستای تهران حدود دویست سال پیش توسط آقامحمدخان قاجار به عنوان پایتخت ممالک محروسه قاجار انتخاب شد که یکی از آخرین و ضعیف ترین امپراطوریهای ترک منطقه خاورمیانه و آسیای مرکزی بود و در اوایل قرن بیستم در کشاکش رقابتهای قدرتهای استعماری اروپایی روسیه و انگلیس فرو پاشید و با توجه به تحولات فرهنگی و فکری متأثر از اروپا در نیمه دوم قرن 19 و اوایل قرن بیستم توسط شبه روشنفکران ترک آذربایجانی مفهوم ملت ایران (فارس) جایگزین مفهوم سنتی ممالک محروسه قاجار شد. چون دولت قاجار به لحاظ اقتصادی فاقد منابع اقتصادی قابل توجه بود و امکان بسیج منابع مالی از ایالتها را نداشت (زیرا سیستمی غیرمتمرکز بود) و به همین جهت نتوانست در طول 130 سال حکومت قاجارها در تهران اثر معماری مهمی احداث کند که بتواند این روستا را به شهری با نمادهای هویتی معماری قابل توجه تبدیل کند (در حالی که امپراطوریهای ترک سلجوقی، آق قویونلو و قاراقویونلو، صفوی و ... آثار عظیم معماری در اردبیل، تبریز، اصفهان و ... احداث نموده اند که اکنون نیز علیرغم زلزله های بزرگ بعضی از آنها باقی مانده اند).

در طول قرن نوزدهم تهران همچنان شکل روستایی خود را حفظ کرده بود و تا پایان حکومت قاجارها در سال 1924 میلادی علیرغم احداث چند خیابان و بازار و مسجد کوچک در مقایسه با آثار معماری عظیمی مانند بازار تبریز و خانه های تجار ثروتمند تبریز که مهمترین شهر تجاری ممالک محروسه قاجار مرتبط با اروپا بود اثر معماری قابل ارائه ای نداشت و همچنان تبریز بزرگترین و ثروتمندترین شهر ممالک محروسه قاجار بود و علیرغم زلزله خیز بودن تبریز همچنان آثار تاریخی بزرگی همانند ارک، گؤی مسجید، مجموعه صاحب الامر، مسجد جامع و بازار بزرگ سرپوشیده را در خود حفظ کرده بود.

به دنبال انقلاب مشروطه و با روی کار آمدن شونيسم فارسی در قالب سلسله حکومتی پهلوی، بخش عمده ای از آثار تاریخی آذربایجان جنوبی با عنوان خیابان کشی و توسعه شهرها، تخریب گردید تا نمادهای فرهنگی و هویتی ملت آذربایجان تضعیف و نهایتا نابود گردد و این روند همچنان در فاشیسم اسلامی نیز تحت عنوان احداث مصلی و غیره با تخریب ارک تبریز ادامه دارد.

شونيسم فارس برای هویت دادن به این شهر بی هویت (تهران) همزمان با تخریب نمادهای هویتی ملت ترک آذربایجان جنوبی، به احداث آثار معماری نمادین در این شهر پرداخته است. در دوره پهلوی سالهای اواسط دهه 1960 برج فعلی معروف به آزادی (در آن زمان شهیاد) به عنوان نمادی از هویت برای این شهر بی هویت ساخته شد تا افرادی که تحت تأثیر سیاستهای کثیف اقتصادی شونيسم فارس برای یافتن کار از آذربایجان جنوبی به تهران مهاجرت می کنند تحت تأثیر عظمت پوشالی این شهر قرار گرفته و در آن آسیمیله فرهنگی و سیاسی شوند.

فاشیسم اسلامی نیز در حالی که برای احداث جاده ترانزیتی بین المللی تبریز-بازرگان و پل میانگذر دریاچه ارومیه بیش از چهل سال است که این دست و آن دست می کند، برای احداث بناها و نمادهای هویتی برای تهران می کوشد. زیرا توسعه زیرساختهای اقتصادی در آذربایجان جنوبی مانع مهاجرت ترکهای آذربایجان به تهران و سایر شهرهای فارسی زبان می شود و آسیمیلاسیون آنها را متوقف می کند. به همین جهت شونيسم فارس اجرای پروژه های زیربنایی در آذربایجان جنوبی را به طور مداوم به تأخیر می اندازد یا اساسا از اجرای آنها جلوگیری می کند. زیرا بدون وجود زیرساختها سرمایه گذاری در صنایع، خدمات و بخش کشاورزی توسط بخش دولتی یا خصوصی ممکن نیست و به همین جهت حتی شونيسم فارس از سرمایه گذاری بخش خصوصی آذربایجان جنوبی در آن ممانعت به عمل می آورد.

احداث برج میلاد در تهران تلاشی برای هویت بخشی به این شهر بی هویت است. زیرا زمانی که روستای تهران به عنوان پایتخت انتخاب شد، تنها قشر قابل ذکر در این روستا لاتها و فرهنگ و سبک محاوره آنها بود که این روستا در آن زمان مالک آن فرهنگ بود. به تدریج با ورود مهاجران این فرهنگ و سبک محاوره لمپنی به مهاجران نیز القا و آموزش داده شده است. اکنون شیوه رانندگی و سبک حرف زدن و رفتارهای لمپن وار و به ویژه دریدگی و هرزگی در سبک حرف زدن به مشخصه بارز این روستا؟! یا شهر؟! تبدیل شده است.

به هر حال این شهر بی هویت (که البته آن هم برای فارسها هویتی است!) قرار است دارای نمادهای هویتی گردد چون از گذشته چیزی جز فرهنگ لاتی و لمپنی ندارد. تلاش فاشیستهای فارس آن است که با ساختن نمادهایی مانند برج آزادی و برج میلاد به این شهر هویتی ببخشند. اما در نقطه مقابل آثار تاریخی و نمادهای هویتی و معماری آذربایجان جنوبی زیر کثیف ترین سیاستها به سوی نابودی و تخریب سوق داده می شوند. برای مثال رئیس میراث فرهنگی رژیم در آذربایجان شرقی اعلام کرده است که فقط در شهر تبریز بیش از پانصد باب خانه تاریخی دارای ارزش فرهنگی و تاریخی و معماری وجود دارد که ما با بودجه فعلی هرسال فقط سه باب از این خانه ها را می توانیم از صاحبانشان بخریم. یعنی خرید تمام این پانصد باب خانه با روند فعلی صدوهفتاد سال زمان خواهد برد که تا آن زمان این خانه ها که نیاز به تعمیر و بازسازی و حفاظت دارند تخریب شده و از بین خواهند رفت و هدف کثیف شونيسم فارس نیز متأسفانه همین است.

بازسازی و حفاظت از آثار تاریخی و ایجاد زیرساختهای توریستی مانند هتلها، جاده ها و فرودگاهها می تواند در خدمت توسعه توریسم و توسعه اقتصادی آذربایجان جنوبی باشدکه البتهشونيسم فارس مانع آن می شود و صرفا تشکیل دولت-ملت مستقل ترکی آذربایجان جنوبی خواهد توانست آثار و نمادهای هویتی و تاریخی و فرهنگی آن را حفظ نماید و نهایتا از آنها در راستای خدمت به منافع ملی آذربایجان جنوبی استفاده نماید.

پروژه دولت-ملت سازی جعلی فارسی (ایرانی) در حقیقت دو بعد سلبی و ایجابی را همزمان پیش می برد. از طرفی نمادهای ملی ملت آذربایجان و سایر ملل ساکن در این جغرافیا یا از بین برده می شوند و یا با تحریف مبانی و مبادی در راستای هویت سازی جعلی فارسی تفسیر می شوند. به عنوان مثال در بسیاری از تبلیغات در سراسر دنیا فرش آذربایجانی که نشأت گرفته از هنر، فرهنگ و هویت آذربایجانی است به عنوان فرش پارسی (Persian Carpet) شناسانده می شود. بسیاری از آثار تاریخی آذربایجان نیز چنین وضعیتی را تجربه می کنند و به عنوان آثار ایرانی-فارسی مطرح می شوند. از طرفی دیگر در بعد ایجابی با جعل تاریخ توسط نمادسازی و سمبل آفرینی درصدد تغییر و تحریف واقعیتهای اجتماعی و آفرینش نمادهای هویتی برای قوم فارس بر می آید تا تاریخ و هویت خویش را که هزاران سال زیر هژمونی گفتمانهای هویتی ترکی و عربی قرار داشته است را به عنوان هویتی مستقل در طول تاریخ و اکنون نشان دهد. کل این پروژه جعل و تخریب تاریخ در راستای پیشبرد پروژه دروغین هویت سازی برای فرد فارس است.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home