Thursday, July 21, 2005

خنياگران زورآباد كرج ٬ شهريار و ساوجبلاغ



خنياگران ترك زورآباد كرج ٬ شهريار و ساوجبلاغ آذربايجان

آنها دو پير مرد ترك نوازنده اند كه زندگي شان از همين راه مي گذرد. ساز زدن براي مردم.

گشت دور شهر با كرنا و دهل

مي رويم عروسي برنامه اجرا كنيم!
ما هنرمنديم. بيست سال است كه زورنا مي زنم و آقا يدا... هم دهل مي زند. فقط مي رويم مراسم عروسي. الان هم داريم مي رويم جايي براي هنر اجرا كردن! ساعت ۴ بايد آنجا باشيم



آنها دو پير مرد آذري نوازنده اند كه زندگي شان از همين راه مي گذرد. ساز زدن براي مردم.


عليرضا كيواني نژاد

با ساز و دوهلشان آمدند توي حياط روزنامه. يدا... و سهراب. سهراب كه زورنا مي زند اصرار دارد اسمشان را با پسوند «آقا» صدا كنيم. آمدند، نشستند، چاي خورديم و گپي زديم. وقتي هم كه رفتند، آقا سهراب، سيگارش را جا گذاشت. مي گفت: «فقط زود حرف بزنيم، ما بايد برويم عروسي، برنامه اجرا كنيم!»
كدام يكي از شما دو نفر، بزرگ تر هستيد؟
آقا يدا... بزرگ تر است. فكر مي كنم ۵ سال بزرگ تر باشد يا بيشتر.
آذري زبانيد؟
بله. اهل ميانه ايم.
چند سال است كه ساز مي زنيد؟
بنويس ما هنرمنديم. بيست سال است كه زورنا مي زنم و آقا يدا... هم دوهل مي زند.
چطوري در تهران كار مي كنيد؟
فكر نكن ما توي كوچه و خيابان راه مي افتيم. فقط مي رويم مراسم عروسي. الان هم داريم مي رويم جايي براي هنر اجرا كردن! ساعت ۴ بايد آنجا باشيم.
همين طوري مي رويد عروسي؟
همين طوري كه نه! بايد وقت بگيرند. چون بعضي وقت ها، نمي رسيم همه جا برويم.
چطوري اين مجلس را پيدا كرديد؟
يك گل فروش سر خيابان نواب است و با ما كار مي كند. اگر بخواهند درمراسمي خنچه عقد ببرند، ما را دعوت مي كنند.
چطوري؟
كارت داريم. برايمان چاپ كردند. روي آن شماره تلفن منزلمان نوشته شده است!
الان از اين كارت ها داريد؟
الان نياوردم.
منزلتان كجاست؟
هر دويمان زورآباد كرج زندگي مي كنيم.
بيشتر كجا مي رويد براي ساز زدن؟
شهريار و ساوجبلاغ. جمعه ها مي رويم عروسي.
توي محل هم مي زنيد؟
نه. توي محل خوب نيست. براي بچه هايم حرف در مي آورند. توي مدرسه و ... خوبيت ندارد.
اگر از بچه هايتان بپرسند پدرتان چه كاره است، چه مي گويند؟
مي گويند هنرمند است.
چطوري شد كه ساز زدن را براي آينده انتخاب كرديد؟
سواد كه نداريم. كاري هم بلد نيستيم. از بچگي چوپان بوديم و بعد ديديم كه ديگران ساز مي زنند، ما هم رفتيم ياد گرفتيم و ...
چند تا بچه داريد؟
چهار پنج تا.
بالاخره چهار يا پنج؟
چهار پسر و يك دختر. البته دخترم رفته خانه بخت.
مي داني پسرهايت كلاس چندم هستند؟ اصلا درس مي خوانند؟
درس كه مي خوانند. ولي نمي دانم كلاس چندم هستند.
آقا يدا... چند تابچه دارد؟
شش تا.
چه سالي آمديد تهران؟
سال ۱۳۴۱.بعد از زلزله ميانه.
اگر ساز نزنيد يا كار و بارتان كساد باشد،چه كار مي كنيد؟
بنايي مي كنيم. وردست اوستا بنا مي شيم. روزي ۵ هزار تومان مي دهند. ولي كار گيرمان نمي آيد.
سازتان را چند خريديد؟
اين زورنا را خريدم دوازده هزار تومان. الان پنجاه هزار تومان است.
توي عروسي خودتان هم ساز زديد؟
نه بابا. ديگران آمدند و ساز زدند. شاباش را جمع كردند و بردند. پول نداشتم.
براي سازت مجوز هم داريد؟
بله. چند سال قبل رفتم قزوين و ۳۰۰ تومان - تك توماني - دادم و مجوز گرفتم. از وزارت ارشاد.
تلويزيون هم مي بينيد؟
اگر بچه ها روشن كنند، آره.
ساعت چند مي خوابيد؟
۹ شب به بعد خوابم مي برد.
به جز تهران، كجاها رفتيد؟
مازندران و همدان هم رفتيم.
آنجا هم تركي مي زديد؟
نه. قاسم آبادي و فارسي.
چرا دوستتان رفت بيرون و مصاحبه نكرد؟
نمي دانم چون خجالت مي كشيد.
چه آرزويي داري؟
هيچي.
هيچي؟
آره. من ۶۰ ساله هستم. ديگر آرزويي ندارم. يعني فرصتي ندارم.

0 Comments:

Post a Comment

<< Home